خوابت رو دیدم ... حالا ... حالا که تو در گیرو دار زندگی جدیدی هستی و من هم ... با همون صورت مهربون و دوست داشتنی و با همون حجب و حیای همیشگی ... سجاده به دست روبروی من ولی گوشه دیگر اتاق شروع کردی به نماز خوندن ... اصلا نمیدونم چه وقت بود و تو نماز چه وقتی رو میخوندی ... من صورتم رو ازت برگردوندم ... نمیخواستم چشمم به چشم هات بیفته ... اما یه لحظه دیدم که لبخن,شاید,خواب,معمولی ...ادامه مطلب